http://www.yekbux.com/includes/img/stat/?e=886263834

کــــلــبه تــنــهایــی مــا

عاشقانه

فریب !!!!

نوشته شده توسط: صابر پورمیرباقریان در ۱۶ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۰۲
 

 

:دختری سوار تاکسی شد و کنار یک روحانی جوان و زیبا نشست او به روحانی نظر داشت ولی روحانی جوان از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاکسی که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: روحانی شبها درقبرستانی مشغول عبادت است..تو امشب با لباس فرشتها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام... دختر جوان رفت و نصفه شب که روحانی مشغول دعا بود به پیش او رفت و درخواست خود را در لباس فرشته گفت... روحانی با هزار زور قبول کرد.. وقتی که کارشون تموم شد دختر ماسک خود را برداشت و گفت: سوپرایز... ! من همون دختر توی تاکسیم....!!!! روحانی هم ماسک خود را برداشت و گفت: زرشک!!! منم راننده تاکسیم..!!


هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...

نوشتن دیدگاه