http://www.yekbux.com/includes/img/stat/?e=886263834

کــــلــبه تــنــهایــی مــا

عاشقانه

مادرم تووووووو تنها تکیه گاهمی..

نوشته شده توسط: صابر پورمیرباقریان در ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۰۹
دسته بندی:  مــذهــبـــی» شامل: عکس - مطلب و ...

 
 

بزرگ شدیم و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود ...
بزرگ شدیم و فهمیدیم چیزهایی ترسناک تر از تاریکی هم هست
بزرگ شدیم ... به اندازه ای که
 فهمیدیم پشت هر خنده مادرم هزار گریه بود و 
پشت هر قدرت پدرم یک بیماری نهفته بود...
بزرگ شدیم ... و یافتیم که مشکلاتمان دیگر
 با یک شکلات ، یک لباس یا کیف حل نمی شود ...
و اینک والدینمان دیگر دستهایمان را برای عبور
 از جاده نخواهند گرفت و یا حتی برای عبور
 از پیچ و خم های زندگی ...
بزرگ شدیم و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم ،
 بلکه والدین ما هم همراه ما بزرگ شده اند و 
چیزی نمانده که بروند 
و یا هم اکنون رفته اند ...
خیلی بزرگ شدیم ...
و فهمیدیم سخت گیری مادرم عشقش بود ...
و غضبش عشق بود
و تنبیه اش عشق بود 
عجب دنیایی است ، 
و عجیب تر از دنیا چه کوتاه است عمرمان

 

 


هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...

نوشتن دیدگاه